وقتي زمين و زمان بايستد، پنجره رو به شکوفه هاي گيلاس را تنها مي توان در چشمان يار ترسيم و تجسم کرد. اين متن هايت آن قدر زيبايند که مخاطبي چون من مي ماند که هر بار که مي آيد اينجا هم غافل گير مي شود و هم خلع سلاح. خلع سلاح که چه بنويسد که لايق اين متن باشد و غافل گير که خوش به حال مخاطب اين نوشته هاي قشنگ. اين همه نثر زيبا را تنها دل سوخته مي تواند بنگارد. آفرين بر اين همه حس و درود بر اين حس آفريني. گل بيگم عزيز، اميدوارم هميشه قلمت همين طور قشنگ و پويا باشد. وقتي مي نويسي، گويي تمام خوبي هاي جهان را مي توان يک جا ديد. اگر غمگين بنويسي، غم هاي همه دنيا را يک جا مي آوري و حست را درون کلمات مي گنجاني. خدا اين توانايي را به تو داده است که چنين زيبا بنويسي. هميشه بنويس و خوب. رج زدن هاي «عشق» در تار و پود قالي جانت چه زيبا نقش مي بندند...
روزي، خيلي پيش از اين، اتفاقاً عكسي را ديدم از ژروم، كوچكترين برادر ناپلئون، كه در 1852 گرفته شده بود. با حيرتي كه هنوز هم قادر به كاستنش نيستم دريافتم: «من چشماني را مينگرم كه امپراتور را نگريسته است.» گاه به اين حيرت اشارتي ميكردم، اما چون به نظر ميآمد نه كسي در آن سهيم است و نه حتي آن را ميفهمد (زندگي سرشار از اين خرده اشارتهاي تنهايي است) از يادش بردم.
متن بالا از مقدمه كتاب اتاق روشن كه درباره عكاسي هست آورده شده و اشارهاي هست به اينكه خواستيد مخاطبتون از جايگاه شما شاهد چيزي باشه كه ميبينيد. و همينطور در حستون شريك باشه.
روياهايت را بکش از جامه دانت بيرون، بايست همينجا که من ايستادهام، پشت همين پنجره، کفشهايت را جفت کن کنار کفشهايم، زل بزن به همين شکوفههاي گيلاس، دست بينداز دور سايهام، پا به پايم خيال بباف، يک رج من، يک رج تو...
سلام
چقدر پر احساس و صميمي
چقدر لطيف و نازک خيالانه
حسوديم مي شود به کفش هايي که کنار کفش هايت جفت خواهد شد
شاد باشي دوست من
درد دلي با خدا
http://ramin66.parsiblog.com