وبلاگ :
اين سطرها که پر ميشوند لحظات ناب عمر من اند
يادداشت :
11. نيستي که بريزمت روي عميق ترين زخمم
نظرات :
30
خصوصي ،
23
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
گوياي خاموش
آهان آره، منم همون ترجمه اسدالله امرايي رو خوندم.
فک کن، پريشاني و درهمي اوضاع حتي توي همون ظاهر نوشتارشم موج مي زنه! يني من اول اولش فکر کردم چه مترجم بي فکري، چرا پانکچوئيشن هاي رو رعايت نکرده :پي
بعد ديدم هههههه، خو سبک نويسنده س، اصن اصلش همينه!
(اين که تعريف کردن قصه نبود که؟
اگر بوده که خودم رو مستحق اعدام ميدونم..
)
ايشالا حالشون خوب مي شه به زودي و حتماً هم توي همين روزمرگي ها مياي اينو بهمون مي گي :
پاسخ
نه تعريف کردن قصه که نبود ولي خب نميگفتي بذاري منم خودم کشفش کنم! البته الانم ميتونم بگم خودم فهميدم! بي زحمت!ممنون .انشاء الله